هزار و یک پادکست

مهدی احمدی

هزار و یک پادکست جایی میان روان و تن ایستاده است.

read less
ArtsArts

Episodes

در اتاق روانکاوی چه می گذرد؟ مراحل درمان چیست؟
Dec 23 2021
در اتاق روانکاوی چه می گذرد؟ مراحل درمان چیست؟
برای درمان زخم های روان دارویی وجود ندارد. خاطرات بد را نمی توان از حافظه پاک کرد. دانستن این واقعیت که احساسات محصول ترشح فلان و بهمان ترکیب شیمیایی هستند تاثیری بر روی احساس اضطراب ندارد. من مهدی احمدی هستم و شما به هزار و یک پادکست گوش می کنید.هنوز، سی و دو سال بعد از پایان جنگ ایران و عراق، در حالی که به آن طرف کره زمین پرتاب شده ام، کابوس حمله میگهای عراقی به شیراز را می بینم. اغلب آسمان از هواپیما پر شده و من در حال فرار هستم. با اینکه باید خودم را از خانه دور کنم نگاهی هم به پس سر دارم و از اینکه پدر و مادر خود را گم کرده ام وحشت زده ام. چشمهایم را که باز می کنم، سقف چوبی و اتاق غریبه به یادم می آورد که خطر جنگ من را تهدید نمی کند. مدتی خیره به سقف به این فکر می کنم که تکرار این خاطره چه سودی برای من دارد. جز اینکه اضطرابی را که با همه وجود از آن بیزارم در من یادآوری می کند. انگار که دست خبیثی می خواهد به من ثابت کند که نمی توانم از سرگذشت خود فرار کنم. آیا راهی برای کنار آمدن با خاطرات آسیب وجود دارد؟ آیا زخمهای روان همچون زخمهای تن قابل درمان هستند؟ چه زمانی باید برای درمان آسیبها درخواست کمک کرد؟ و پس از شروع درمان با چه چیزهایی مواجه خواهیم شد.در قسمت قبل درباره اینکه چه عواملی موجب شکل گیری تراماهای روانی می شوند با دکتر علی فیروزآبادی و دکتر عاطفه کمالو گفت و گو کردم. امروز ادامه این گفت و گو را درباره اینکه در اتاق روانکاوی چه می گذرد و مراحل درمان چیست، خواهید شنید.Support this podcast at — https://redcircle.com/1001podcast/donations
در اتاق رواندرمانی چه می گذرد؟ قسمت اول تروما یا آسیب روانی چیست؟
Oct 14 2021
در اتاق رواندرمانی چه می گذرد؟ قسمت اول تروما یا آسیب روانی چیست؟
گفت و گو با دکتر علی فیروزآبادی استاد روانپزشکی دانشگاه شیراز و دکتر عاطفه کمالو رواندرمانگر شناختی و استاد مدعو دانشگاه تهرانموقعی که در را باز کردم کلید از آن طرف روی زمین افتاد. خم شدم تا کلید را بردارم که زیرچشمی متوجه مجسمه های خدایان باستانی هند و یونان و کتابهایی که دورتادو اتاق تا سقف چیده شده بودند شدم. دکتر فروید مشغول نوشتن یک یادداشت بود. او بی اینکه به من نگاهی بکند با دست من را به سمت مبلی بلند که می شد روی آن دراز کشید هدایت کرد. سیگاری که کنار لب داشت خاموش بود با این حال از دودی که فضا را مه آلود کرده بود معلوم بود که تا همین چند لحظه قبل مشغول کشیدن بوده است. روی مبل دراز کشیدم و چشمهای خود را بستم. اسم من را از لیست مراجعین چهارشنبه خواند و گقت که باید آقای فلانی باشم. بله! جوابش را دادم. پرسید که چه مشکلی پای من را به مطب او باز کرده است؟ چرا باید رازهای خود را با این مرد ناشناس در میان بگذارم؟ او چقدر قابل اعتماد است؟ اگر مانند همسرم از نقطه ضعفهایم علیه خودم استفاده کند چه؟ اگر به آشنایانم راز مرا بگوید؟ یا آن تقلب را به پلیس خبر دهد؟ و یا اصلا به کشیش بگوید چه؟ اصلا آیا او دوست من است یا فقط یک مزدور است که از رنج مردم زندگی می کند؟ اگر او به من اهمیتی می داد قطعا بی مزد من را می دید. اصلا چه کسی خود او را روانکاوی می کند؟ از کجا معلوم در سر خود خیالاتی برای من ندارد. شاید او یک بیمار است که اینگونه به آدمهای آسیب خورده ای مثل من نزدیک می شود. اما شاید چیزی بوده که دوستم او را به من پیشنهاد کرد…دکتر فروید که فقط صدایش می آمد و در نقطه کور اتاق نشسته بود پرسید…در برنامه امروز و بعد علی فیروزآبادی استاد روانپزشکی دانشگاه شیراز و دکتر عاطفه کمالو رواندرمانگر شناختی و استاد مدعو دانشگاه تهران مهمان من هستند. از آنها خواهم پرسید که در اتاق روانکاوی چه می گذرد؟ و مراحل بهبود چیست؟ آیا آسیب روانی قابل درمان است؟ قسمت اول آسیب یا تروما چیست؟  قطعات موسیقی این پادکست به ترتیب از کفم رها با اجرای محمدرضای لطفی و خورشید خسته ساخته الکساندرتسافسمن و با صدای پاول میخایلوف است.Support this podcast at — https://redcircle.com/1001podcast/donations
کشمکش طبیعت و انسان در آثار فرهاد مهرانفر
Sep 23 2021
کشمکش طبیعت و انسان در آثار فرهاد مهرانفر
در سال 1944 فیزیکدان معروف اروین شرودینگر تعریفی از حیات و موجود زنده ارائه داد که هنوز مقابل کشفیات بسیار دوام آورده و معتبر مانده است. او گفت موجودات زنده در برابرِ رسیدن به نقطه تعادل از خود مقاومت نشان می دهند. برای فهم آن تصور کنید که یک تکه سنگ داغ را در سواحل بوشهر برمی دارید و به دریای خنک می اندازید. به طور طبیعی یک تکه سنگ داغ در برخورد با آب سرد، حرارتِ خود را از دست می دهد و در پی آن سرد می شود. در مقابل آب حرارت را از سنگ دریافت می کند و گرم تر می شود. در نهایت سنگ و آب به دمایی یکسان می رسند که به آن دمای تعادل گفته می شود. بعد از این همدمایی دیگر نه سنگ سرد تر می شود و نه آب گرمتر. حالا یک خرگوش را تصور کنید که در مناطق قطبی زندگی می کند. بدن او ماشینی است که با همدما شدن با محیط مقابله می کند. بدن او از اینکه با محیط به تعادل برسد اجتناب می کند و با افزایش متابولیسم جبران حرارتی را که از بدن از دست می دهد می کند و گرم باقی می ماند. ابزارآلات ساخت بشر هم همین خاصیت را دارند که از برقرار شدن تعادل پیشگیری می کنند. ابزار ساخت انسان بر روی ماده کار انجام می دهند و از این راه جلوی رسیدن طبیعی به تعادل با محیط را می گیرند. برای همین است که وقتی ده هزار متر بالاتر از سطح دریا در داخل هواپیما نشسته دمای داخل هواپیما با دمای بیرون که گاهی تا پنجاه درجه سانتی گراد زیر صفر هم می رسد، متفاوت است و یخ نمی زنید. سیستم گرمایش هواپیما از هم دما شدن آن و هوای اطراف جلوگیری می کند. پس اگر حق با اروین شرودینگر باشد و حیات نتیجه مقاومت موجود زنده در برابر یکسان شدن (تعادل) است، عجیب نیست که انسان همیشه بی قرار است و تعادل دریاها و جنگلها و حتی سیارات دیگر را هم بر هم می زند. او برای تغییر دادن شرایط موجود و مقاومت در برابر به تعادل رسیدن با جهان پیرامون خود، در طول زمان از عصر شکارچی گری به عصر دامداری و بعد کشاورزی و نهایتا به دوران صنعتی حرکت کرده است. عصری که در آن چرخها نه با باد و آب که با فشار گاز ها می چرخند. بعد از چندین اختراع، این چرخ صنعت را جیمز واتِ اسکاتلندی در سال 1776 به نهایت و تکاملی رساند که انسان را وارد عصر جدیدی کرد. او با طراحی دقیق خود گرمای حاصل از سوختن زغال سنگ را به بخار آب پرفشاری تبدیل کرد که می توانست برای چرخاندن موتوری مورد استفاده قرار بگیرد و چنین شد که کشتی های بخار از کشتی های بادبانی سبقت گرفتند و جهان را به مستعمره ای زیر نگین پادشاه بریتانیا درآوردند. بعدا برادران رایت این موتور های چرخان را که انرژی گاز داغ و پرفشار را به حرکت دورانی تبدیل می کردند برای هواپیمایشان به کار گرفتند و با آن برای اولین بار موفق به پرواز مفید شدند. امروز هم همین چرخش در موتورهای جت، جنگنده ها را در آسمان به پرواز در می آورد و سلطه هوایی آمریکایی ها را بر کره زمین تضمین می کند. سلطه ای که در زیر چتر آن معاملات اقتصادی به نحوی که به سود او تمام شود رخ می دهند. همین موتورها در کامیون ها، کالاهایمان را بین شهرها جابجا می کنند و یا در کشتی ها نفت ها را از هفت دریا می گذراند و یا دستگاههای  تنفس مصنوعی را در آی سی یو ها به حرکت در می آورند. کدام عقل سلیم می تواند از خیر این همه ابزار بگذرد و به انتظار به تعادل رسیدن با محیط بنشیند؟اما این همه ماجرا نیست. آنچه چرخ ها را می چرخاند و اقتصاد را جلو می راند و تابلوی ارقام را در بورس های دنیا روشن نگه می دارد، سوزاندن انواع بنزین است. حاصل سوختن بنزینها هم بخار آب و گاز کربنیک است. و اینطور است که هر روز با توسعه بیشتر، میزان گاز کربنیک جو هم بالاتر و بالاتر می رود و زمین را دچار پدیده ای می کند که به آن اثر گلخانه ای می گویند. این پدیده اول در سیاره زهره مشاهده شد. زهره با اینکه از عطارد از خورشید بیست میلیون کیلومتر دورتر است اما سطحی داغ تر از عطارد دارد. دمای سطح عطارد در روز به حدود 430 درجه سانتی گراد می رسد حال آنکه دمای سطح زهره تا 470 هم بالا می رود. دلیل آن هم جود زیاد گازکربنیک در جو زهره است که نور تابیده شده به زهره را تبدیل به حرارتی می کند که نمی تواند از آن فرار کند و موجب بالاتر رفتن دما در سطح سیاره می شود. اگر تجربه رفتن به گلخانه شیشه ای در زمستان سرد را داشته باشید به یاد می آورید که نوری که از شیشه ها عبور کرده و به گیاهان گلخانه می رسد چطور تبدیل به حرارتی می شود که در گلخانه به دام میفتد. همین باعث می شود که دمای داخل گلخانه بسیار گرمتر از دمای بیرون آن باشد. زیاد شدن گازکربنیک در اثر سوختن انواع بنزین در ماشین ها، هواپیما ها و کارخانه ها جو زمین را مانند زهره به گلخانه ای تبدیل می کند که در اثر آن دما بالاتر می رود، تبخیر بیشتر می شود، رودها کم آب تر می شوند و نهایتا منابع غذایی بسیاری نابود می گردند. همچنین آنسوتر این گرما یخ های قطب را آب می کند که در اثر آن سطح آب دریاها بالاتر می آید و خشکی ها غرق می شوند. کدام عقل سلیم می تواند این ویرانی ها و این خطرها را نادیده بگیرد؟شاید همین بر هم زنی تعادل است که در مسیحیت تعبیر به گناه نخستین شده است. در آیین عیسی آدمی گناهکار به دنیا می آید. از گناه ازلی که با خوردن سیب از درختِ دانایی شروع می گردد. گویی که دانایی گناهی است در حق خداوند و یا شاید طبیعت. بودنِ زمینی آدم از خوردن این سیب شروع می شود و همینجا هم اولین گناه رخ می دهد. حتی پیش از تولد شدن او. انسان به ذات گناهکار است چون او از سیب خورده و حالا می تواند بفهمد. و این فهم گناهی است نسبت به طبیعت زیرا که او برعکس باقی اجزای طبیعت در طبیعت نیست. او با اینکه ریشه در طبیعت دارد اما سر خود را از آن بالاتر آورده و می تواند بر طبیعت زیر خود سوار شود ( یا خیال کند که بر آن سوار شده است). او با آگاهی خود الگوها را در طبیعت کشف می کند تا آنها را به سود خود برای تولید ثروت و قدرت بیشتر به کار گیرد. مقابل باد بادبان بزند و کشتی را در دریاها بین قاره ها جابجا کند. قوانین مکانیک سیالات را به کار گیرد و موشکی طراحی کند که او را از زمین به ماه برساند و برگرداند. و یا برای پیروزی در جنگ انرژی نهفته در هسته های اتم اورانیوم را در ناکازاکی و هیروشیما آزاد کند.آیا به همین دلیل است که وجدان انسان به صرف پا گذاشتن در این دنیا او را گناهکار ازلی می داند؟صدای وجدان در برابر ویرانگری انسان در آثار هنری هم بلند است. از عصر جدید چاپلین و اعتراض به زندگی مکانیکی سوداگر تا فیلم خواب آب فرهاد مهرانفر درباره مصرف ویرانگر منابع آبی همه صدای هشدار وجدان به ابزاری گری انسان نسبت به مادر طبیعت است. آندره تارکوفسکی در فیلم ایثار، جهانی را بر می سازد که در اثر جنگی مرموز و بزرگ در شرف پایان خود قرار گرفته است. در این فیلم فیلسوفِ قهرمان داستان درمانده است که آیا راهی هم برای بازگشت از این پایان به روزگار خوش وجود دارد؟ در سکانسی از فیلم فیلسوف خاطره ای از دوران کودکی اش را به یاد می آورد که باغچه خانه مادرش را که به نظر او بی ریخت و زشت بوده، هرس می کند و آن را چون پارکی زیبا می سازد. اما او ساعتی بعد با دیدن دوباره حیاط مرتب شده، وحشت زده می شود. آن باغچه دیگر طبیعت نیست. آن جان وحشی در آن وجود ندارد. باغچه آدمی شده است. فیلسوف بعدا در مواجهه با زن راهبه ای برای نجات جهان از شر راهی می یابد. او با خدا عهد می بندد که زبان فرو بندد و دیگر سخن نگوید گویی که کلام موجب فهم بیشتر جهان و در پی آن تسلط بیشتر انسان بر آن می گردد. او همچنین تمام دارایی خود بهمراه خانه جنگلی اش را یکجا به آتش می کشد و خانواده اش را هم که به آن عشق می ورزد ترک می کند. به نظر تارکوفسکی چنین قربانی کردنی هست که جان جهان را نجات می دهد و صبح روز بعد در حالی آغاز می شود که اثری از جنگ وجود ندارد. در فیلم رویاها اثر آکیرا  کوروساوا پیرمردی در روستایی زندگی می کند که در آن هیچ چراغی وجود ندارد چون مردم باور دارند که شب باید تاریک باشد و روشنایی برای روز است. در جایی از این فیلم پیرمرد به جوان شهری که با ظاهری توریستی به آنجا سفر کرده است می گوید که: مردم تصور می کنند که می توانند طبیعت را رام کنند اما خواهند دید که طبیعت آنها را رام خواهد کرد. کوروساوا از زبان پیرمرد پیش بینی می کند که این حرص برای قدرت و ثروت بیشتر نهایتا به چنان ویرانی دچار می گردد که انسان را به کرنش دوباره مقابل طبیعت وا می دارد. میازاکی انیماتور مشهور ژاپنی از این هم فراتر می رود و در کارهای خود روح طبیعت را به تصویر می کشد که در گذار زمان از آدمی خشمگین و خشمگین تر می شود و نهایتا به گرفتن انتقام از آدمی دست می زند. در کارتونِ ناسیکوی دره بادها هیولاهای خفته طبیعت بالاخره از این بی احترامی انسان به طبیعت به تنگ می آیند و شورشی را برای نابودی او آغاز می کنند. چنان که خداوند در طوفان نوح با فراموشکاران خود کرد. در کارهای میازاکی اغلب کودکان هستند که در لحظه آخر جلوی فاجعه را می گیرند و دوستی بین آدمی و طبیعت را دوباره برقرار می کنند.اما آیا انسان فرزند ناخلف طبیعت است؟ آیا او و آگاهی او از دل همین طبیعت بیرون نیامده است؟ آیا زندگی به قول شرودینگر مقاومت در برابر همسانی و تعادل در جهان نیست و انسان پادشاه زندگان برای مبارزه با این تعادل و همسانی و مرگ و پایان نیست؟ آیا انسان روح جهان مرده و سرد نیست که به آن شور و زیبایی می بخشد و تلاش می کند که حیات را به سیاره های مرده همسایه هم ببرد؟ آیا تنها این انسان است که در مصرف منابع طبیعت اسراف می کند و سایر موجودات زنده دیگر همه به کفایت از آن بهره می گیرند؟ آیا در دل خود طبیعت حیوانهایی مانند خرس قطبی و یا گرگ ها نیستند که گاهی برای تفریح و نه از سر گرسنگی دیگر حیوانات را می درند و جنازه شان را رها می کنند؟ آیا تطهیر طبیعت و انداختن گناه تنها بر دوش انسان نادیده گرفتن تاریکی های طبیعت نیست؟ آیا این خیال معصومیت طبیعت و گناهکاری انسان خود یک ادراک رومانتیک از واقعیات ترسناک طبیعت نیست؟ آیا نگرانی های ما از تخریب طبیعت در اصل از سر خودخواهی ما برای حفظ نسل بشر و چنان که می گویند آیندگان نیست؟ آیا آنچه در تهدید قرار گرفته است واقعا طبیعت است و یا انسان؟ حیات که بارها نشان داده است می تواند بی و یا با انسان زنده بماند. زندگی بر روی کره زمین چهار میلیارد سال پیش با پیدایش تک سلولی ها شروع شده است در حالی که انسان تنها دویست هزار سال برای روی زمین راه رفته است. اگر عمر زندگی بر روی زمین را 24 ساعت فرض کنیم تنها 4 ثانیه از ظهور انسان می گذرد. تنها در یک فقره در طول سیصد میلیون سال یخبندان هورونی که زمین از قطب جنوب تا استوا یخ زده بود، حیات در زیر لایه های یخ منتظر به خواب رفت و بعد دوباره بیدار شد و سراسر زمین را از جان خود پر کرد. یا موارد متعدد برخورد خورده سیارک ها به زمین که منجر به انقراض های بزرگ انواع موجودات زنده شد. حیات با همه ویرانی گری انسان و پس از انقراض او دوباره باز خواهد گشت. پیچکها ماشینهای زنگ زده را در ساقه های خود هضم و آهنش را استخراج خواهند کرد  و درختان سقف خانه های متروک شده را به سوی نور خواهند شکافت. با این تاریخچه آیا آنکه در خطر نابودی است انسان است و یا طبیعت؟ و آیا آنهایی که نگران طبیعت هستند ریاکارانه در پی جاودانگی انسان نیستند؟ و آنهایی که نگران طبیعت نیستند احمقانه در پی نابودی انسان نیستند؟ در برنامه امروز هزار و یک پادکست میزبان فرهاد مهرانفر کارگردان سینما هستم که در تمامی آثار خود به رابطه و کشمکش انسان و طبیعت پرداخته است. در موشک کاغذی به میان مردم روستایی در گیلان می رود که به گفته خودش امتداد و درخت و زمین همان منطقه اند و تقابل باورهای آن ها را با مردم شهر به نمایش در می آورد. در درخت جان زنده ماندن در زمستان سرد تالش را به تصویر می کشد و اینکه درختان چطور از غذای دام تا به عسل را به مردم قبیله می بخشد تا زمستان را زنده بمانند. او در آخرین اثر خود به یزد رفته است و آنجا فیلم خواب آب را ساخته است. فیلمی که در آن آب جان دارد و به دلیل برداشت بی رویه تصمیم گرفته است به قناتها جاری نشود. Support this podcast at — https://redcircle.com/1001podcast/donations
آیا روانکاوی اشتباه هم می کند؟ گفت و گویی در نقد روانکاوی.
May 3 2021
آیا روانکاوی اشتباه هم می کند؟ گفت و گویی در نقد روانکاوی.
شما با هزار و یک پادکست هستید. من مهدی احمدی در آخرین قسمت از گفت و گوی سه بخشی خود با دکتر علی فیروزآبادی استاد روانپزشکی دانشگاه شیراز به نقد روانکاوی خواهم نشست. آیا روانکاوی اشتباه هم می کند؟چقدر با سبک روانکاو خود آشنا هستید؟ آیا روانکاو شما فرویدی است که ریشه روان رنجوری را در سرکوب جنسی می بیند؟ یا اینکه یونگی است که ریشه آن را عدم اتصال به مرکز اصلی روان و گم شدن تجربه معنوی انسان در دنیای مدرن می داند؟ و یا به آدلر اعتقاد دارد که ریشه رفتارها را در عقده های افراد می دانست؟ به اینکه تحقیر شده اند، قدشان زیادی بلند و یا کوتاه بوده است و یا اینکه فرزند آخر خانواده بوده اند؟ و یا فریتس پرل که معتقد بود میان آنچه حس می شود تا برآورده کردن آن مانع هایی در روان قرار دارد که باید با آگاه شدن به آنها، برداشته شوند؟ آیا تمام این سبکها به یک اندازه در بهبود حال بیماران مفیدند؟ آیا مجموعه چنین متنوع در مدلسازی و درمان را می توان یک علم نامید؟ یا به قول کارل پوپر روانکاوی علم نیست و یک شبه علم است که نمی تواند رخدادی را پیش بینی کند اما می تواند همه وقایع را پس بینی کرده و چنان توجیه کند که انگار از اول می دانسته است. در دیدگاه فروید او بنیانگذار یک علم جدید بود که هنوز ابزار علمی کافی برای خود نداشت. مدتی بعد به نظر یونگ فروید قدرت و مبارزه فکری و سیاسی را ورای واقعیات موجود علمی درباره لیبیدو قرار داده بود و به علم پشت کرده و از لیبیدو یک شعار برای مبارزه با وضع موجود ساخته بود. حال آنکه از چشم فروید این یونگ بود که به باورهای خرافی مسیحی خود بازگشته بود و دست ازعلم شسته بود. توافقی بر چیستی امر علمی وجود نداشت. در این برنامه درباره موقعیت دشوار بیمار در میان نحله های متعدد روانکاوی با دکتر علی فیروزآبادی به گفت و گو نشستم که می شنوید.Support this podcast at — https://redcircle.com/1001podcast/donations